غریبه در وطن؛ عباس نعلبندیان
عباس نعلبندیان نمایشنامهنویس، نویسنده و کارگردان تئاتر از چهرههایی است که کمتر از زندگیاش گفتهاند؛ کسی که با اولین نمایشنامهاش غوغایی به راه انداخت و از همان ابتدا قربانی دعواهای سیاسی و ادبی شد. نعلبندیان مردی محجوب، آرام و گوشهگیر بود که تلاش میکرد از هر جنجالی دور بماند؛ اما هر متنی که مینوشت یا ترجمه میکرد با واکنشهای فراوان مخالفانش روبهرو میشد. مرگ خودخواستهی او در دههی شصت تراژدی زندگیاش را کامل کرد. این شمارهی رادیوتراژدی به زندگی او اختصاص دارد؛ با تمرکز روی وقایعی که از سر گذراند و نه نقد و تفسیر آثارش.
نویسنده: امیرمحمد محدثی | راوی: کریم نیکونظر | اصلاح صدا و میکس: رضا دولتزاده | ناشر: رادیو تراژدی
سلام وقت بخیر من یوسفی هستم برادر زاده عباس ممنون از نشر این مطلب ،قسمتی که مربوط به پدر عباس نعلبندیان است پدر ایشان فرزند دیگری غیر از عباس نداشته و خانمی به نام شوکت به همسری گرفتن که ایشون از همسر قبلی فرزندانی بزرگتر از عباس داشت ولی فرزند پدر عباس نیودن و خانواده بسیار ضعیفی بودن که این خانم بیوه نان اور خانواده بودن و فرزندان نا اهلی داشتن پدر عباس بیشتر برای کمک این خانم گرفته بود و تا بعد از مرگ مادر عباس خانواده از حضور این خانم بی اطلاع بودن بعد از مرگ مادر علنی شد و منزلی که پدر عباس با پول عباس خریده بود را از خود عباس دریغ کرد و صرف این نامادری کرد لطفا در صورت امکان اصلاح بفرمایید .
عباس نعلبندیان را چند بار در روزاهایی که در اوج بود در کارگاه نمایش و در تعاتر دیگری در شمال شهرمیدیدم که بسیار شیک می پوشید او را همیشه باکت مخملی سیاه، عینک بزرگ با قاب سیاه و پاپیون بیاد دارم، اما بعدها که با فهیمه دوست و به خانه آنها در خیابان شاه رفتیم دیدن عباس با ریش و موهای بلند که روی زمین چمباتمه زده بود و چایی مینوشید و کم هم صحبت میکرد را هم نمیتوانم از خاطر ببرم، از آن مرد خوش قد و قامت چیزی نمانده بود.
مرگ را دیدهام من.
در دیداری غمناک، من مرگ را به دست سوده ام.
من مرگ را زیستهام
با آوازی غمناک
غمناک
و به عمری سخت دراز و سخت فرساینده.
“احمد شاملو”
در این روزها به غایت فهمیده ام که عباس نعلبندیان ها یمان چقدر خوب به نتیجه رسیده اند و چقدر آسوده اند.
یاد همه ی آنها یادمان هست و یادشان مانا و گرامی.