حسین عیدیزاده: زمینهای بسیاری هستند که در طول تاریخ بارها و بارها زیر پای سربازها لگد شدهاند، مرزهای بسیاری کشیده شده و از بین رفتهاند و برای همین آدمهای بسیاری دوست و دشمن خوانده شدهاند. بسیارند آدمهای همزبان و همکیشی که گرفتار مرزکشیها و زیادهخواهی دولتمردان شدهاند و اوکراین یکی از همین سرزمینهاست. «استپ» ساخته مارینا ورودا که در جشنواره لوکارنو جایزه بهترین کارگردانی و فیپرشی را گرفت داستانی آناتولی است که به روستای دورافتاده خود برمیگردد تا از مادر پیرش مراقبت کند. مرگ مادر اما مرگ گذشته و تاریخ است انگار. تمام فیلم ماجرای این آمدن و مرگ و تدفین و رسیدگی به آنچه از مادر/وطن مانده و رفتن دوباره است. در این روستا که انگار در گوشهای از تاریخ مانده و دیگر زمان بر آن نگذشته آدمهایی روز را شب میکنند که مرزها هستیشان را نابود کرده و حالا فقط نفس میکشند. جایی پس از مراسم تدفین، پیرزنی از سختی دوران کودکی خودش میگوید و بعد چند نفر دیگر هم زبان باز میکنند و بالاخره سکوت خود درمورد روزهای سیاه گذشته – دوران شوروی – را میشکنند. تلخی جاری در این صحنه و تمامی لحظات فیلم – مخصوصا دربرخوردهای آناتولی با زنی که معلوم است عشق گذشته و بهسرانجامنرسیده اوست – فیلم را به سوگواری از دست رفتن وطن بدل میسازد. وطن اما برای ورودا چیزی فراتر از خاک است، او نگران از دست رفتن وطن به دلیل فراموشی است، فراموشی ناشی از روایت نشدن و ثبت نشدن آنچه بر مردم معمولی گذشته است. فیلم غمگسارانه شاهد آرام آرام فراموش شدن چنین وطنی است. این مادر مُرد، پسرانش یکی رمانتیک و دیگر نظامی آمدند و رفتند، همه چیز بین نزدیکان تقسیم شد و به زودی مادران و پدران دیگری هم میمیرند و دیگر هیچ چیزی از گذشته نخواهد ماند. گذشته انگار همینجوری از دست میرود، وقتی کسی برای روایت کردنش نباشد و کسی دیگر به آن سر نزند. آن هم گذشتهای که مدام دارد به شکلهای مختلف تکرار میشود، مثلا اتفاقی که حالا دارد در اوکراین میافتد و ورودا با هوشمندی دارد یکی از سیاسیترین فیلمهای سال را بدون اشاره مستقیم میسازد. تاریخ و فرهنگی در خطر است و کسی باید آن را روایت کند، آن هم از زبان آنهایی که هیچوقت صدایشان شنیده نمیشود: معمولیترین آدمها در دورافتادهترین مکانها، وگرنه همه چیز از دست میرود.
ستاره: چهار از پنج
هفتاد و هفتمین جشنواره بینالمللی فیلم لوکارنو
Locarno International Film Festival